جملات احساسی ومفهومی
آنــقــدر زیبـــا عاشق او شده ای
کـــه آدم لـــذت مــــی بــرد از ایـــن هـــمــه خــیـــانــت !
روزی هــم اینگــونــــه عـــاشـــق من بــودی . . .
یـــادت هــســت لــعــنــتــی ؟؟؟
.
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ارزش نیستن .
برای اینکه تو دیگه برای اونا با ارزش نیستی
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …
دیگر از خدا نمیخواهم ک مرا ب تو برساند
آری
این خواسته بزرگیست از کسی ک خود تنهاست....
خواستن ،هميشه توانستن نيست
گاهي فقط،
داغ بزرگي است
كه تا ابد بر دلت مي ماند
شب ها
به وقت خواب
از طرف من
وجدانت را ببوس
اگر بیدار بود … !
فاصله بین مشکل و حل آن یک زانو زدن است
اما نه در برابر مشکل
بلکه در برابر خدا...!
کـاش وَقـتهـ ـایِ تــَنهـ ـایی
یــِکی از تو سایـه مـ ـی اومَد و مـِثلِ پــِسَرخالــه میگــُفـت
نــ ـون بـــِگیرَم
نـَـ ـفت بـــِگیرَم
دِلــِ ـت گــِـرِفتِه
مَنــَـ ـــم مــیگــُــفتــَم اره
بَعد فــَقــَط مینــِشَست کِنارَم و سکوت میکــَرد
مَنــَ ــم مِثلِ کــُـــلاه قِرمِزی سَرَمو میزاشتـــَ ـــم رو زانوش
شاید با دروغ هایت مثل شب آرام باشی …
اما برای من مثل روز روشنی …
زندگي مثل پيانو است ...
دكمه هاي سياه براي غم ها و دكمه هاي سفيد براي شادي ها . ..
اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت...
كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي...
هر شب …
به خودم قول می دهم که
فراموشـت کنم !
وقتی عکست را می بینم
تو را که نه ...
قولم را فراموش می کنم… !
لحظه هایم مـــال تــو..
بـه قیمت صـفر ” تومن”
همین که
“تـــو” کنـــار “مـن” باشی
ثروتمـندترین انسانـم..
بفـهـــم لعنـتـــی…
یـکبـــــار هـــم بفـــهـم!!!
ایــن اسمــش “قلـــب” اســت…
همـــان که در دستــــت بـازیـــش مـــی دهــــی را مــی گویـــم…عروســـکت!
اسمــش “قلــــب” اســـت…
مــی تپیـــــد قـبــــل تــــو!
رنـــگ داشــــت ! امیــــد داشــــت…
“تــــــو” ســـردش کــردی
سـنگــــش کـــــردی
تـنگـــــش کــــردی …. دیـــــگر نـفــــس نـــدارم!
پــــــــــس بـــــــــده … مـــــــن قـلبــــــــــم را مــــــی خـــــواهـم؟؟؟؟؟؟؟
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی: هرگز، هرگز!
پاسخی سخت و درشت
ومرا غصه این هرگز، کشت…..
هنوز برایت مینویسم . . .
درست شبیه کودکی نابینا . . .
که هر روز برای ماهی ِ قرمز ِ مُرده اش غذا میریزد . . .
امتیاز بدهید :
موضوع : | بازدید : 795
برچسب ها :
.: Weblog Themes By Pichak :.