جملات احساسی وزیبا
درسینه ام جایگاهی است
نامت را حک کردم
هر روز تو را می بوسم
و می بویم
و عاشقانه، چشمهایت را نگاه می کنم
دنیایی ساخته ام
خانه ای بر بلندای محبت
رشته های مهر پیچکهایش
گلدان هایی پر از گلهای سرخ
و تو
تنها معبود خانهی کوچک من
خانه ای که به وسعت سرسبزی کوهساران است
و من در کنار چشمه ساران محبت
دستانت را می فشارم
من فردای امید را با چشمانی مشتاق مینگرم...
در کنار تو...
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد؟
می پرسی تو را دوست دارم؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد، راز پنهان مرا به تو نمی گوید؟
عزیز من! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند، بجز زبانم که خاموش است...
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد؟
می پرسی تو را دوست دارم؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد، راز پنهان مرا به تو نمی گوید؟
عزیز من! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند، بجز زبانم که خاموش است...
دوستی مثل درخته ، اینکه چقدر میتونه بلند بشه مهم نیست ،
اینکه چقدر ریشه اش میتونه عمیق بشه مهمه .
اگر با گریه دریایی بسازم
اگر با خنده رویایی بسازم
اگر خنده شود در من فراموش
اگر گریه شود با من هم آغوش
تو را هرگز نخواهم کرد فراموش
دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است
و پیوندی از سر نابینایی، اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه
و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب
میخورد و هرچه از غریزه سرزند بیارزش است و دوست داشتن
از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد،
دوست داشتن نیز همگام با آن اوج مییابد..
عشق با شناسنامه بیارتباط نیست و گذر فصلها
و عبور سالها بر آن اثر میگذارد. اما دوست داشتن
در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند و بر
آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست…
هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان
“خــُسـرو” و “شیـــرین” . . . “لیـلی” و “مـَجنــون”
“رامیـن” و “ویـس” . . . “پیــرمــَرد” و “پیرزَن”
“تــو” و “اون” . . .
“مــَن” و “تــَنهـآیی . . .”
مشترک گرامی !
تاریخ شارژ ارادت ما به شما تا وقتی نفس باقی است اعتباردارد !
” همراه آخر “
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد؟
می پرسی تو را دوست دارم؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد، راز پنهان مرا به تو نمی گوید؟
عزیز من! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند، بجز زبانم که خاموش است...
امتیاز بدهید :
| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 939
برچسب ها :
تاريخ : جمعه 17 خرداد 1392 | 14:03 | نویسنده : |
.: Weblog Themes By Pichak :.