عشق و نگاه

 

گاه در میان کلمات واژه ای را که بتواند بار تمام احساسم را به دوش بکشد

نمی یابم. کلمه ای که همه ی عشقم را معنا کند.

وقتی نگاهت درزیباترین وقشنگ ترین لحظه های با هم بودن  همراه  با

دلنشین ترین لبخند دنیا پرسشگر در نگاهم  گره می خورد، من که تمام واژه ها

در  بیان احساسم به تو ناتوانند فقط با نگاهی ، تمام عشقم را به تو هدیه می کنم

و تومی فهمی مرا همانگونه که من تو را.......

 

 

 

فقط که زخم ها نیستند ...

گاهی کسی ...چنان نرم به تنت دست می کشد ...که جایش تا ابد...روی پوستت می ماند...

در خیالم در خوابم همه جا با اویم 
مجنونم در همه جا او را می جویم خیلی وقت است که رفته ز پیشم نه ! او نرفته با خود چه می گویم






از دلم پرسیدم عشق را خلاصه کن !گفت : آغاز کسی باش که پایان تو باشد . . .


خدایا.... سرده این پایین،از اون بالا تماشا کن! اگه میشه فقط گاهی،بیا دست منو \"ها\" کن! خدایا... سرده این پایین، ببین دستامو، میلرزه! دیگه حتی همه دنیا، به این دوری نمی ارزه! بگو گاهی که دلتنگم، از اون بالا تو میبینی؟ بگو گاهی که غمگینم، تو هم دلتنگ و غمگینی؟ کسی اینجا نمیبینه،که دنیا زیر چشماته،یه عمره یادمون رفته زمین داره مکافاته! خدایا.... وقته برگشتن، یه کم بامن مدارا کن، شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن....


می خواهــــــــم ...تمــــام احساســــات کهنــــه ام را ,بفروشــــم بــــه دوره گرد خیابانــــی ...!و بــــه جایــــش نمــــک بگیــــرم ...بــــرای زخمهایــــی کــــه ,تــــــــو باقــــی گذاشتــــی ...................!


بعد از مدت ها دیدمش!دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن…خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم…تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:بی معرفت! دستای من تغییر نکرده…دستات به دستای اون عادت کرده…





اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ،حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم 




همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ،
همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد آن لحظه ها همیشگی نبود ،عشق تو در قلبم ماندنی نبود ،بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!


کـاش مـی فـهـمیـدی ....قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:بـمان...نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛و آرام بـگویـى:هـر طور راحـتـى ... !


روي تخته سنگي نوشته شده بود:اگر جواني عاشق شد چه کند؟من هم زير آن نوشتم:بايد صبر کندبراي بار دوم که از آنجا گذر کردمزير نوشته ي من کسي نوشته بوداگر صبر نداشته باشد چه کند؟من هم با بي حوصلگي نوشتمبميرد بهتر استبراي بار سوم که از آنجا عبور مي کردمانتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشداما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم...



این روزها دلم غریبی میکند...دلم،دلی را میخواهد که برایش دل باشد،عشق باشد،مهر باشد...دلم تنها یک دل میخواهد...همین


تو کدام گوشۀ زندگیم جا خوش کردی
که به هر طرف میچرخم
خیالم
آیینه گردانِ تصویرت میشود.
دلگرم میشوم
به تکرارِ گرمای لبخندت
و پر میدهم هر چه غم را...



ثانیه ها میگذرند و آنچه باقی میماند خاطره هاست
اما خاطره های با تو بودن در هر ثانیه ام هست
پس تا ابد بمان با خوبیهایت تا بدانم 
واژه ای زیباتر از دوست نیست....




برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم... اگر چه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن با تو نیستم... اگر چه صدایت دلم را می لرزاند محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم... اگر چه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است! دوست دارم بدانی ، حتی اگر کنارم نباشی ... باز هم ، نگاهت می کنم ... صدایت را می شنوم و به تو تکیه می کنم همیشه با منی ، و همیشه با تو هستم، هر جا که باشی...



آدمـیــزاد....
غـُــرورَش را خیلـی دوستـــــ دارد،
اگـر داشتــه بـاشــد،
آن را از او نگیـــریــد...
حتــّی بـه امانتـــ نبــریـــد...
ضــربــه‌ای هــم نَـزَنـیــدش،
چــه رسـَـد به شـکسـتـَـن یـا لـِـه کــردن!
آدمـــی غـُــرورَش را خیلـی زیــاد، شـایــد بیـشتـَـر از تــمـام ِداشـتـه‌هـایـَش، دوستـــ مـی‌دارد؛
حـالـا ببیــن اگــر خــودَش، غــرورَش را بــه خـاطــر ِ تـ ღــو، نـادیـده بگیــرد، چـه قــَدر دوستتــــ دارد!
و ایـــن را بــفـهـم …




هرگاه میخواهی بدانی که چقدر محبوب و غنی هستیهرکز تعداد دوستان و اطرافیانت به حساب نمی آیندفقط یک قطره اشک کافیستتا ببینی چه تعداد دست برای پاک کردن اشک های تو می آید . . .


عشق هایت را مثلکانال تلویزیون عوض می کنیو افتخار می کنی،که عشق برایت این چنین است !و من می خندم …به برنامه هایی که هیچکدام ،ارزش دیدن ندارند . . .



مـجـنـونــ
همیشه مرد نیستـ
گاهی مجنون دخترکی تنهاست که زمانی لیلی کسی بوده...



از استادى پرسیدند: آیا قلبى که شکسته بازهم میتواند عاشق شود ؟استادگفت :بلهپرسیدند : آیا شما  تا کنون از لیوان شکسته اب خورده اید؟استادپاسخ داد :آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردندست کشیده اید!؟




تو دریایی و من موج اسیرم
که میخواهم در اغوشت بمیرم
بیا دریای من اغوش بگشا 
نمیخواهم جدا از تو بمیرم





چقدر خوبه ادم یکیرا دوست داشته باشهنه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنهنه به خاطر اینکه کس دیگری رو ندارهنه به خاطر اینکهتنهاست و نه از روی اجبار بلکهبه خاطر اینکه اون شخصارزش دوست داشتن رو داره





وقـتـے حـس ميكنم …جايــے در ايــن كره ے خاكے . .تــو نفـس ميكشـے و مـن …از هــمان نفـس هايتـــ ،،، نفـس ميكشم آرام مــي شوم !تـو بــاش !!!هـوايـتـــ ! بـويـت ! بـراے زنده مانـدنـم كافـــے ستـــ…


 

 

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 587
برچسب ها :

تاريخ : سه شنبه 31 ارديبهشت 1392 | 19:27 | نویسنده : |