آدم هــا بــرای هــم ســنگ تمــام مــی گــذارند
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
«سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!
گاهــی لازمــه
چند وقت کرکرشونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کافیســت ســر بــه زیــر باشــی
گرگ شده اند اینروزها...
کافی است سر به زیر باشی
با بره اشتباهت میگیرند
خیز برمیدارند برای دریدنت...
در پی دلیــلی اســت که ببخشــد ما را
خالق من «بهشتی» دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛
و «دوزخی» دارد، به گمانم کوچک و بعید؛
و در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...
معــجزه...
من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا ....!!
گول دنـــیا را مخــور...
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....
یادمــان باشــد...
هر پس موندهای که من زمین میندازم
قامت یه نفرو خم میکنه.....
لنــگه هــای چــوبــی درب حیــاطمــان
لنگه های چوبی درب حیاطمان؛
گر چه کهنه اند و جیرجیر می کنند؛
ولی خوش به حالشان که لنگه ی هم اند .
نمــاز دو نفــره
دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است ...
مــا دیگــر فقــیر نیســتیم
خداروشکر ما دیگرفقیر نیستیم
چشمان پدرم پر از آب مروارید است!!!!
گــرگ صفــتان
نــه صدایش را " نــازک " میکــرد ..
و نــه دستــانش را " آردی "
از کجــا بایــد به گرگ بودنش شک میکــردم؟!!!!!!!
مــا دیگــر فقــیر نیســتیم
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران
می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده
ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد
شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می
گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا
برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
آهســته رد شــو
اگـر امـشب هم از حوالی دلم گذشتـی،
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام...
اشــتبــاه...
وقتي همه با من هم عقيده مي شوند ،
تازه احساس مي کنم که اشتباه کرده ام!!!
خوشــبخــتی یافتــنی نیســت...
خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است.
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده اید...
دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد...
ســخت اســت
سخت است فهماندن چیزی به کسی که
برای نفهمیدن آن پول می گیرد.
آنــجا ببــر مــرا
آنجا ببر مرا که شرابم نبرده است.
نــان دادن کــار مــردان اســت...
خواجه عبدالله انصاری فرمود:
امتیاز بدهید :
| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 654
برچسب ها :