جملات عاشقانه

 

¤صبر کن عشق تو تفسیر شود ؛بعد برو یا دل از ماندن تو سیر شود؛ بعد برو خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد تو بمان خواب تو تعبیر شود ؛ بعد برو لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی تو بمان تا به یقین دیر شود ؛ بعد برو صبر کن عشق زمینگیر شود ؛ بعد برو یا دل از دیده ی تو سیر شود ؛ بعد برو تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند تو بمان گریه به زنجیر شود ؛ بعد برو


¤بخش مرا كه براي نگاهت كافي نبوده ام ببخش اگر دستانم ، براي نگاه داشتنت كوچك بود ببخش مرا اگر در قلبم جا شدي و ديگر براي هيچ جا نبود اكنون كه مرده ام مرا ببخش اكنون كه عاشقم مرا ببخش ببخش مرا به خاطر تمام لبخند هايت كه عاشقم كرد و به خاطر تمام اشكهايم كه گرفتارت كرد ببخش اگر آنقدر با تو هم درد شدم تا درد هايت زياد شد اكنون كه ديگر نيستم مرا ببخش! اكنون كه از ياد برد ه اي با تو زيسته ام مرا ببخش مرا ببخش اگر نامت را زياد مي خواندم و يا اگر زياد در پيش تو مي ماندم آنقدر كه حوصله ات را سر ميبردم .. اكنون كه نمي خندم مرا ببخش ... اكنون كه ديگر هيچگاه اشكي ندارم مرا ببخش!! ببخش اگر نترسيدم خدا هم فراموش كند مراقبت باشد و نگفتم : خدا نگهدارت! مرا به خاطر تمام نا گفته هايم ببخش اگر نگفتم تا قيامت به اميد ديدارت .. اكنون كه من به قيامت دل بسته ام ديگر مرا ببخش !!


¤خشكیده میشم اگه میشه بیا بمون پیشم پری دریایی به خدا چه سخته تنهایی. خشكیده میشم اگه میشه بیا بمون پیشم همه ماهیا شنیدن سوز آهنگ منو. گریه كردن تا كه دیدن این دل تنگ منو دوستت دارم یه عالمه خدا می دونه. از عشق تو توی دلم زده جوونه پری دریایی به خدا چه سخته تنهایی خشكیده میشم اگه میشه بیا بمون پیشم



¤خوش به حال ماهی دریا که پری مهربون داره خوش به حال هر ستاره که یه ماه تو آسمون داره. منه خسته منه تنها لب دریا می شینم می زنم پنجه به گیتارم و فریاد می زنم. از عشق تو شعر میخونم پری دریایی به خدا چه سخته تنهایی.


¤زندگی آرام است، مثل آرامش یك خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یك روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای ِیكی كودك ناز. زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یك غنچه ی باز. زندگی تك تك این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر...


¤دگر مجنون نخواهم شد که لیلی رفت از دستم دگر با کس نخواهم گفت من دیوانه ات هستم دگر حلاج عشقم را به مژگانت نیاویزم دگر باور نخواهم کرد من دردانه ات هستم اگر چون بیژن عاشق به قعر چاه تو رفتم به جان پرویز را دیدم که بیرون بردت از دستم اگر فرهاد عشقم را به کوی تو فرستادم به گیسویت قسم خوردم هنوزم عاشقت هستم به دل امید می دادم که روزی بینمت اما تو هم ای دل زمن گمشو که عشقت رفت از دستم

¤سکوت میکنم که نگفتنم بهتر است که نفس کشیدنم بهانه است. بهانه ای برای انتظار. دروغ و صد دروغ که برگردی. باور نکردن رفتنت از کنار من. شکستن سکوت شب با گریه های من. خسته ام از بی وفایی تو نمی توانم حتی گله ای کنم از حرف های تو. این عشق گلویم را بسته...چه بگویم که نگفتنم و گفتنم رسواییست! دلیل بر نبودن عقل است بر این عاشق تنها !

¤از احساسم جدا گشتی به روی عشق خندیدی گمان كردم كه این آخر كمی از عشق ترسیدی گمان كردم كه شرمت شد بگویی عاشقت هستم گمان كردم نفهمیدی كه من هم عاشقت بودم همیشه با دلم گفتم كه رفته باز می آید دلم خندید و من افسوس معنایش نفهمیدم ولی امروز می دانم كه هرگز تو نمی آیی گمان نه من یقین دارم وجودم را نمی خواهی دلت یار دل دیگر دلم با تو غریبانه نگاهم را نمی بینی نگاهی بس صمیمانه

¤من پذیرفتم شکست را ، پندهای اهل دور اندیش را ، من پذیرفتم که عشق افسانه است ، این دل درد آشنا افسانه است ، می روم از رفتن من شاد باش ، از عذاب دیدنم آزاد باش ، چون که تو تنهاتر از من می روی ، آرزو دارم که تو عاشق شوی ، آرزو دارم بفهمی درد را ، معنی برخوردهای سرد را .

¤من تورا دوست دارم تو دیگری را او مرا ومن دیگری را تو او را واو دیگری را این مهرها رو هر جور بچینی تمومی ندارن پس بیا بازی کنیم شاید لحظه ای در این جابجایی من به تو رسیدم وتو به دیگریت

¤باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر باز باران بی ترانه دانه دانه می خورد بر بام خانه یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سر خورده بودم می دریدم قلب خود را دور می گشتی تو از من با دو چشم خیس و گریان می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه پر بهانه زود برگردی به خانه یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد این ترانه باز باران باز می گردم به خانه

¤عاشقی هیچ فکر نمی کردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان می زند شمازش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش می کشم و....

¤تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست تو را برای خاطر سلامت به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی‌نیست دوست می‌دارم برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.

¤تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل برای خاطر جانوران پاکی که آدمی‌نمی‌رماندشان تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.

¤جرم من عاشق شدن حرف من دوست داشتن تو آن وقت که چکش قاضی به صدا در می‌آید نگاه من به تو که همه ی زندگی منی به تو که دوست دارم وکیل مدافع می‌گه چرا عاشق شدی اما نمی‌دونه که کار من عاشق شدن نیست کار دل عاشقی من را محکوم کردن به اعدام محکومم کردن چون تو من را دوست نداشتی طناب دار را دور گردنم می‌ندازند حالا دیگه ۱ ۲ ۳ را می‌گن و من فقط از تو یک سوال دارم چرا من را دوست نداشتی؟

¤دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن! دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری! دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می‌داری! دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق! دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند! دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرامیخواهی! دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق! دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می‌کنی.

¤عشق یعنی التماس و انتظار عشق یعنی بوسه ای بر دست یار عشق یعنی پا و دل دنبال تو عشق یعنی هرچه دارم مال تو عشق یعنی خال و ابروی کمان عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی تا ابد با من بمان

¤از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا كردی؟ فرمود چهار اصل: 1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم 3- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش كردم 4- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم

¤بیا خودمان را بیش از این گول نزنیم وقتی قرار نیست که من در زندگی‌ات پیدا شوم... دیگر چه نیازیست به چشم گذاشتن تو؟ چشم‌هایت را باز کن زیبا... لااقل بگذار آن غریبه با نگاه تو پیدا شود نگران دل من نباش من به این گم و گور شدن‌های اجباری عادت دارم 


¤شبیه یک شبِ در عشق حل شدن هستی تو رمز و راز رسیدن به آرزوهایی کسی که از شب و اندوه شب نمیترسد... تویی؛ تو ناجی این دستهای تنهایی ببین به لطف حضورت چه واژه ها شادند، ببین که عشق تو از من چه ساده دل برده ست


¤چه زیبا.. گفتم دوستت دارم! چه صادقانه.. پذیرفتی! چه فریبنده.. آغوشم برایت باز شد! چه ابلهانه.. با تو خوش بودم! چه كودكانه.. همه چیزم شدی! چه زود.. به خاطر یك كلمه مرا ترك كردی! چه ناجوانمردانه.. نیازمندت شدم! چه حقیرانه.. واژه غریب خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه.. من سوختم!


¤گفتی: هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکتو ببینه و بهت بخنده ... گفتم: اگه بارون نیومد چی؟ گفتی: اگه چشمه قشنگه تو بباره آسمون گریش میگیره ... گفتم: یه خواهش دارم وقتی آسمون چشمم خواست بباره تنهام نذار گفتی: به چشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ... تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم میخندی . . . !


¤من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن 

 

 

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 661
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 16 ارديبهشت 1392 | 19:43 | نویسنده : |