جملات عاشقانه                                                          

 

Animated wallpaper, screensaver 240x320 for cellphone

                                                                   من

چه دو حرفیه وسوسه انگیزیست …
این من!
نه در پی عشق است نه تشنه ی مهربانی
فراری از پسران مانکن پرست و دختران آهن پرست …
فقط برای خودم هستم…خود خودم ! مال خودم !
صبورم و عجول !!
سنگین و سرگردان !!
مغرور …
با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد !!!
و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی ؛ هیچ ندارم
راهت را بگیــر و بـــــــرو
حوالی ما توقف ممنــــوع است !
::
::
آدمـهـآیی کـه شمآ رآ ترک میکـنند غریبـه هآیی هسـتند که یـک روز بـآ شمـآ آشـنآ مـیشوند!
بآ افکـآرِ شـُمآ! بآ حـرف هآی شـُمآ ! بآ دستهآی شـُما !
بآ رویآهآی شـُمآ ! بآ تک تک لحظه هآی شـُمآ !
یک روز ناگهآن حوصله شآن سر میرود !
دلـشـآن رآ و دستهآشآن رآ و حرفهآیشان رآ و خوآبشآن رآ پـس میگیریند !
و غریـبه هـآیی میـشوند بـآ خـآطـرآتـی که پـُر میکنند :
افـکارتـآن رآ دستهآیـتآن رآ خـوآب هـآیتـآن رآ رویـآ هآ و تـک تـک لـحـظـه هـآیـتـآن رآ
یک روز نـآگهآن حوصـله ی شـُمآ سـر میـرود غریـبه هآیی میشوید کـه خودتـآن رآ تـَرک مـیکـنیـد
::
::
امروز هم گذشت وُ

نیامدی.

ناشُکر نیستم

فردا هم روزِ خداست …

::
::

دلت که تنگ یک نفر باشد

خود خدا هم بیاید تا خوش بگذرد

و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد

تو دلت تنگ است !
دلت برای همان یک نفر تنگ است

تا نیاید تا نباشد هیچ چیز درست نمی شود
::
::
آه تو چه میدانی از دلتنگم !

گاهی به خداوند التماس میکنم خواب آمدنت را ببینم

می فهمی ؟!؟

خواب آمدنت را …

وقتی دلتنگ صدایت میشوم

حتی به گوشیم التماس میکنم !

برای دوباره شنیدن صدایت
خدا که جای خود دارد
::
::

امروز یادم افتاد به دفتر خاطراتی که خیلی وقت است
چیزی در آن ننوشته ام
با خودم میگویم :
فکرش را بکن یک روز میمیری او میماند و این دفتر
::
::
دلم میسوزد برای تو…
که میشکنی روزی که من نیستم
تو این دفتر را میخوانی
خرد میشوی وقتی میفهمی
چقدر دوستت داشتم … !!
::
::
تـــ ــو ای عشــــق آسمــانی مــ ــن
بــدان…
حتــی اگـر هـــزار شــــب آرزویـــی هـم بیایــــد و بــــــرود
بـاز تـــو…
پروانـــــــ ـــه ای تریـن آرزوی مــــ ـــن خواهــی مانــــد
حتـی اگـر همیشــه محــــــال باشــی…
::
::
یاد دارم سال ها پیش وقتی کسی گناه میکرد
داغ بر پیشانیش می زدند …
عشق تو مگر گناه کبیره بود
که داغش را به دلم گذاشتی ؟
::
::
یــه وقتــایــی دوس داری هـیـچ کســی رو نـبـیـنــی
تــنـها بــاشـی
هـــی اشـک بــریــزی
کـسـی هــی بـهــت نـگـــه چــی شــده ؟
نــفـس عـمیــق بــکـشــی
آه بــلنــد بـکــشـی
تــنـها بــاشـی
تــنـهـای تــنــهـا !!!
دیـشـب از خــدا خــواستــم
حـشــره‌ای بــاشـم
تــا بــه کـفـش‌هــایـت بــوسـه کنــم ….
کـــــاش کمـی آرزویت بودم…!!!
نــیسـتـی درســت زمــانی کــه بــایــد بــاشــی ..
::
::
آنکه تاج سر من خاک کف پایش بود / از خـدا می طلبـم تا به سـرم باز آید
نـذر کردم گر ازین غم به در آیم روزی/ تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
::
::
دستــ هــایمــ …

این روزهـآ بوی حافـِظ می دهند !…

تـفأل که می زنَمــ … کَنعـــآنم … بدجـور یوسُفَش را مےخواهد !!
::
::
کجــای فــال حـافـظـ نـشستــه ای؟

کـه هــر چـه میگیــرمت …

نمی آیی …!!!
::
::
دیگر برنمی‌گردی

این، مثلِ روزْ روشن است.

اما …

مادر به دلَ‌ش بَرات شده می‌آیی …

و من، باور می‌کنم!

::
::
قهوه یا کاکائو ؟
فرقی نمی کند !
تو کافئین خالصی …
حتی خیالت ،
خواب را از سرم می پراند !!!
::
::
نذر کرده ام
صد دور تسبیح
اهدنا صراط المستقیم بخوانم ؛
شاید
مرا که میبینی ،
دیگر مسیرت را کج نکنی !!!
::
::
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنبد کبــود
انتظــارت را میـکشد ؛
چــه شیــرین است
طعــم چنـد کلمــه کــه میگــوید :
کجــایــی …؟
::
::
لعنت به تُـو که جنس ات خــــــراب است…
چرکیـن تر می شود …
هر بار صابون ات به دلم می خورد..
::
::
یکی بـــود ، یکی . .
مـــن میروم قصّـــه باید آغــــاز شود . . . !
::
::
یک نفر ،
همیشه یک نفر نیست ؛
یک نفر گاهی همه است …
شاید حالا بتوانی بفهمی
وقتی غروب یک روز تعطیل
دلم برای تو تنگ می شود
چه دلتنگی عظیمی را
به دوش میکشم …!!!
::
::
دهانم پر از حرف است
اما . . .
با دهان پر که نمی شود حرف زد . . .

::

::

راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 568
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 2 ارديبهشت 1392 | 19:39 | نویسنده : |