میلیـونـر شـدم ...


شعر طنز اجتماعی از محمد جاوید

  
 
 

میلیـونـر شـدم ...


پریشب همسرم با داد و فریاد

زجا بر خاست و آواز سرداد:


كه پیدا كرده ام گمگشته ام را

همانی را كه گم كردم فلان جا


همان كه بیست سال پیش لابد

كادو دادی به من روز تولد


همان كه بابت گم كردن آن

قسم خوردم برای تو به قرآن


همان كه بابتش با آه و زاری

زجیبت رفت ده تا یك هزاری


همان دُری كه صد تایش اگر بود

دل من با تو از غم بی خبر بود


خدا را شكر بعد از این همه سال

به ما بیچاره ها رو كرده اقبال


اگر فردا بری آن را به بازار

یقینن می دهندت پول بسیار


و یك میلیون و اندی پول رایج

رود در جیب تو بهر حوائج


شوی میلیونر از الطاف دولت

خدا را شكر از این ناز ونعمت


بگیر این سكه را ای مرد خوشبخت

كه تا گردد خیالت كاملن تخت


به خنده گفتمش كه خوش خیالی

تو هم مانند او حالی به حالی


برای روغن و گوشت و حبوبات

سه كیلو پسته، یك جعبه شكولات


برای روسری و كیف و شلوار

وآن چه هست مایحتاج سركار


گمانت سكه ی گمگشته كافی است؟

و یا این كه نه ،خیلی هم اضافی است؟!


به جان حضرت آقای "جاوید"

نكن در این قضیه هیچ تردید


كه ده تا از همین زرد قرشمال

اگر پیدا كنی باری به هر حال


ندارد ارزش آن ده هزاری

كه دادم بابتش با آه و زاری


بخوان یك فاتحه یا جزء قرآن

برای پول ملی از دل و جان

 

 

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 479
برچسب ها :

تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 | 23:36 | نویسنده : |