لحظه رفتن 

 

آخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره
اشکا دونه دونه رو گونه ی من نشسته بود
دلم از جور زمونه خسته بود
وقتی که تو بوسه هاتو می دادی
انگاری اتیش به قلبم می زدی
نوبت من که رسید انگاری دیرت شده بود
عشق بی دلیل من دست و پا گیرت شده بود
با نگاه تو به ساعت دل من شکست و ریخت
شیشه ی عمر منم تموم شد و هیشکی ندید

 

تو می رفتی رو تن برگای خیس
فکر می کردم تو خیالت کسی نیست
عمریه چشم به درم منتظر نامه های سالی یه بار
من می خوام ببینمت تو رو خدا فقط یه بار
به خدا دلم دیگه جای شکستن نداره
پیش قلب بی وفات نگاه من کم میا ره
امان از خوش خیالی در به دری اوارگی
دیگه لعنت می فرستم به تو لعنت زندگی


 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 627
برچسب ها :

تاريخ : چهارشنبه 16 بهمن 1392 | 20:22 | نویسنده : |