زندگی نامه کوروش

 

ukscnc1bzsibfgzihb7x.png 

زندگی نامه

 

 کوروش بزرگ ( 52976 پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیانگذار -

دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر،

پایهگذاري نخستین امپراتوري چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها

و کیشهاي گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شدهاست.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وي سرزمینهاي ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و

قانونگذار مینامیدند .یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار میآوردند،

ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوك میدانستند.

تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها میرسد که براي چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)،

در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند.

کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آنها را نقش کردهاست. بنیانگذار

سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان

رسید.

حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن

شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد

از آنها حکومت کردند.

کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژي دهاك یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و

کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر

ندارند.

اگرچه هر یک سرگذشت تولد وي را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها درباره ماجراي

زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه میباشد.

تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی

زایش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت، آژي دهاك شبی خواب دید که از

دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد.

آژي دهاك تعبیر خواب خویش را از مغها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندي پدید خواهد آمد

که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژي دهاك تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان

ماد ندهد، زیرا میترسید که دامادش مدعی خطرناکی براي تخت و تاج او بشود. بنابر این آژي دهاك

دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید

که شاخ و برگهاي آن تمام آسیا را پوشانید.

پادشاه ماد، این بار هم از مغها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که

از دخترش ماندانا فرزندي بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد

آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید.

دخترش به همدان نزد وي آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت

وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار

او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند.

هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش

راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وي دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم

کودك با او خوشایند است و دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد،در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد.

پس کوروش را به یکی از چوپانهاي شاه به نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وي را به

دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودك را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاري به

شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودك خودداري کند و بجاي او، فرزند خود را که تازه زاییده و

مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد.

مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را

به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزي کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازي میکرد. آنها

قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروشرا براي این کار برگزیدند.

کوروش همبازیهاي خود را به دستههاي مختلف بخش کرد و براي هر یک وظیفهاي تعیین نمود و

دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وي فرمانبرداري

نکرده بود تنبیه کنند.

پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور دادهاست وي را

تنبیه کنند.

پدرش او را نزد آژي دهاك برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را

تو چگونه جرأت » : مضروب کردهاست. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد

کوروش پاسخ «؟ کردي با فرزند کسی که بعد از من داراي بزرگترین مقام کشوري است، چنین کنی

در این باره حق با من است، زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من » : داد

.» فرمانبرداري نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات میباشم، اختیار با توست

آژي دهاك از دلاوري کوروش و شباهت وي با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت

زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه میگذرد با سن این کودك برابري میکند.

بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد.

این طفل فرزند » : سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد

اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه «. من است و مادرش نیز زندهاست

واقعیت امر را از وي جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را براي آژي دهاك آشکار کرد و با زاري از او بخشش

خواست.

سپس آژي دهاك دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را

با طفل دخترم چه کردي و چگونه او را » : حدس زد و در برابر پرسش آژي دهاك که از او پرسید

»؟ کشتی

پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاري کنم که هم دستور تو را اجرا » : پاسخ داد

و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. « کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم

آژي دهاك چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا

کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را براي جشن آماده کن

و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازي کند. هارپاگ چنین کرد.

از آن طرف آژي دهاك مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود

دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وي گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت

پیوسته و کوروش در حین بازي شاه شدهاست پس دیگر جاي نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که

رویاها به این صورت تعبیر گردند.

شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه

دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کردهاند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت میخواهی

بدانی که این گوشتهاي لذیذ که خوردي چگونه تهیه شدهاند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوي سر

و دست و پاهاي بریده فرزند هارپاگ بود را به وي نشان دهند.

هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهاي بریده فرزند خود را

دید و گرچه به وحشت افتاده بود خود را کنترل نمود و هیچ تغییري در صورت وي رخ نداد و خطاب

به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از

دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش براي مدتی در دربار آژي دهاك ماند سپس به دستور وي عازم آنشان شد. پدر کوروش

کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وي استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول

خو و اخلاق والاي انسانی پارسها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را آموخت و با آموزشهاي

سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وي شاه آنشان شد.

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.

دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازي کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه

ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژي دهاك)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد

پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.

با شکست کشور ماد بهوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی 35 سالهایشتوویگو

پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد

خود نگه داشت.

کوروش به این شیوه در 546 پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.

کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او

خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدي خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در

عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدي قبول نماید.

اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردي به جاي قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهاي کشور

خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزلایرماق امروزي در کشور ترکیه) که

مرز کشوري وي و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوي

لیدي حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر میپنداشتند، با صعود تعدادي از سربازان ایرانی از

دیوارههاي آن سقوط کرد و قارون (کروزوس(، شاه لیدي به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز

کشور خود را به دریاي روم و همسایگی یونانیان رسانید.

نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدي را

نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم

آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده

بودند، مشمول عفو شدند.

پس از لیدي کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگري زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان

(هیرکانی)، پارت، هریو) هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و

سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد.

هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق

ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت.


کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمینهاي تحت تابعیت خود را دو برابر

کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وي که در اوائل پیروزي

او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود.

پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن « نبونید » البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس

سجایاي اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیشبینیهاي پیامبران بنی اسرائیل

درباره آزادي قوم یهود به دست کوروش از سوي دیگر بود.

بابل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت

ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وي رفتار کرد و در

سال بعد ( 538 ق.م (هنگامی که او در گذشت عزاي ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت

کرد.

با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی

اضافه شدند .رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستانشناسان و حتی حقوقدانان دارد.

او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر

بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمکهاي بسیاري از نظر مالی و امکانات

به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازي هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین

خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر

این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشتهاست.

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وي، هنگامی که قصد لشگرکشی به

سوي مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین

جاوید از باستانی پاریزي(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر

حمله کرد که بردیا که در طول جنگ در ایران به سر میبرد براي انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوي او

بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی

گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت

کوتاهی پادشاهی کرد.

در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا

داشت، خود را به جاي بردیا قرار داده و پادشاه خواند.


کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام بادهنوشی خود را با خنجر زخمی

کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت.

کورش به جز این دو پسر، داراي سه دختر به نامهاي آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با

داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از

آتوسا صاحب پسري بنام خشیارشا شد.

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانیتبار سکا که با حمله به نواحی مرزي ایران به

قتل و غارت میپرداختند (و بنابرروایتی ملکهشان به نام تهمرییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده

بود[نیازمند منبع]), به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها

رودخانهاي بود که لشگریان کورش باید از آن عبور میکردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر

میگوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.)این به معنی

دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمیتوان دلیل جنگ کوروش با سکاها را نوعی دلیل شخصی بین

ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض

سکاها به ایران و غارت مال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهمرییش ملکه

سکاها به او پیغام داد که براي جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها

به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاك ایران به جنگ

بپردازند.

کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاك

ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدي که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش

وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در

خاك ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر میافتد و اگر پیروز هم شود

هیچ سرزمینی را فتح نکرد.

در مقابل اگر در خاك سکاها به جنگبپردازند، پیروزي ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود

و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمیرسد.

کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست

لشگریانش بود.

تو که با عمري » : تهمرییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت

» خونخواري سیر نشدهاي حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوي

پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبري کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق

نوشته دکتر فریدون بدرهاي و از انتشارات امیر کبیر « کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید » کتاب

کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیدهاست. منابع تاریخی معتبر در

کتاب یادشده معرفی شدهاست.

جسد کوروش پس از 20 سال و زمانی که داریوش تمامی شورشها را پایان داد با احترامی خاص و

مراسمی قابل توجه به تخت جمشید آورده شد و سپس به پاسارگاد منتقل و در همان جا در کنار

همسرش کاساندان به خاك سپرده شد.

 

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 4
موضوع : | بازدید : 643
برچسب ها :

تاريخ : چهارشنبه 16 بهمن 1392 | 20:53 | نویسنده : |