اس ام اس شهادت حضرت علی اصغر (ع) 

 

 تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد

از دل بکشم من آه شبگیر علی

با داغ تو از جهان شدم سیر علی

تیری که زپا نشاند علمدارم را

با حلق تو کرده کار شمشیر علی

کاش این قبر تو گم باشد و پیدا نشود

اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود

از تو گهواره ای مانده ببرندش غارت

ولی ای کاش سر راس تو دعوا نشود

غنچه اگر خم شده ست و تاب ندارد

از سر شاخه نچین، گلاب ندارد

ماهی من لب به روی لب زند اما

قدرت آنکه بگوید آب ندارد

شاید که تیر سینه من را هدف گرفت

از چه گلوی تو به سه شعبه سپر شده؟

این ساقه ی لطیف که با بوسه می شکست

حالا دو نیم از لب تیز تبر شده

دین شما چیست؟ از کدام قماشید؟

آب به بچه دهی، ثواب ندارد؟!

تیر سه شعبه برای کشتن شیر است

نازکی این گلو که تاب ندارد

آرام که نمی شوی ای میوه دلم

خیمه به خیمه هرچه تو را می برم، بخواب

نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی

پلکم به هم نیامده مادر، برم بخواب

علی جان ای گل سرخ وسپیدم

ببین مادر ز داغ تو خمیدم

نمی گردد هنوز هم باور من

که من راس تورا بر نیزه دیدم

خون خورم در غم آن طفل که جای لبنش

ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش

کودکی که آب ز سرچشمه وحدت می خورد

گشت از سوز عطش، آب، روان در بدنش

هلهله هاتان برای چیست جماعت؟

مرد خجالت زده عذاب ندارد

کاش بمیرم ولی به خیمه نیایم

دلهره مادرش جواب ندارد

کاش دگر بر فراز نیزه نخندد

طاقت این وضع را رباب ندارد

لالا گلم، ببین که شبیه تو تشنه ام

آتش مزن به جان من ای مادرم، بخواب

من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود

خواب و خیال بود نشد باورم، بخواب

یک دشت غرق هلهله و خنده به رو به روست

دریایی از تلاطم غم پشت سر شده

دور از نگاه منتظر مادرت، علی

تشییع و کفن و دفن تنت دردسر شده

آهسته زخمِ باز تو را بسته ام ولی

حس می کنم که فاصله اش بیشتر شده

اولین روز است که بی گهواره می گردی علی

یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی

آخرین باری که بستم بند این قنداق را

بر دلم افتاد که دیگر برنمی گردی علی

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن

اسباب خجلتم جلوی دیگری شوی

این مادری من که به دردت نمی خورد

تو حاضری عزیز که تاج سری شوی؟!

دارد تلذی ات همه را می کشد علی

خواهم که شیر آورم اما نمی شود

از من مخواه تا که در آغوش گیرمت

بابا نگاه می کند اینجا نمی شود

به دست دشمن بد کینه من

شکسته ای خدا آیینه من

ببین خون گلویت ای علی جان

همه پاشیده روی سینه من

کربلا آتش به جان آسمان ها می زند

کودک بی شیر را بر دست بابا می زند

شیرخواره آمده میدان تیر حرمله

طعنه بر حرف حسین و مشک سقا می زند

گردنی باقی نمانده سر نگهدار پدر

دست خود آرام جای گردنش جا می زند

پشت خیمه قبر می سازد ولی دشمن سرش

عاقبت بر روی نی های تماشا می زند

با تماشای سر اصغر به روی نی، رباب

ناله های العجل پیدا و پنهان می زند

تو تشنه می روی و زمان سفر شده

یا روزهای تیره تر از شب سحر شده

گرم بیان خواهش خشک لبت شدم

دیدم لبت ز خون گلوی تو تر شده

می خواستم بزرگ شوی محشری شوی

تا چند سال بعد علی اکبری شوی

می خواستم که قد بکشی مثل دیگران

شاید عصای پیری یک مادری شوی

شکسته پشت غم از بار غصه های رباب

از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب

به سوز سینه ی گهواره داغ غم زده است

شرار زخم دل خون لای لای رباب

من گریه می کنم تو بزن چنگ سینه ام

دردی که بی دواست مداوا نمی شود

ای ماهی فتاده به دور از فرات من

این دست و پا زدن به تو دریا نمی شود

گوش تا گوش گلو را با سه شعبه می درد

می کند شرمنده بابا را پسر را می زند

خون مظلومی اصغر می رود بالا و عرش

بر سر و صورت شبیه سینه زن ها می زند

قنداقه اش را بست، حالا اصغر آماده است

سرباز آخر را خودش میدان فرستاده است

از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفت

از نسل ماهی های دریاهای آزاد است

می خواستم که قد بکشی مثل دیگران

شاید عصای پیری یک مادری شوی

لحظه به لحظه رنگ تو تغییر می کند

چیزی نمانده است که نیلوفری شوی

زلال اشک تو رشک فرات است

فرات از صافى چشم تو مات است

وجود تو تعادل بخش این نهر

که بى تو آبگیرى بى ثبات است



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 622
برچسب ها :

تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 | 22:19 | نویسنده : |