یادت می اید اون اوایل 1000 روز پی در پی 900 نامه برایت فرستادم که توی انها 800 جمله عاشقانه را که به 700 زبان ترجمه شده بود و به 600 لهجه و 500 نوع صدا و 400 اوا می شد خواندشون؟ اون نامه ها را در 300 نقطه شهر به امضاء 200 نفر که 100 نفرشون عاشق بودند رسونده بودم یادم میاد از میان مطالب نامه ها 90 کلمه اش را انتخاب کردم و شفاها گفتم و تو 80 تای ان را 70 بار تکرار کردی و به ذهنت سپردی اما با این حال وقتی 60 روز روزی 50 مرتبه از انچه که به حافظه ات سپرده بودی سوال کردم 40 مرتبه اش را بی اعتنایی کردی و 30 مرتبه هم به 20 سوال من 10 جور جواب دادی که 9 تای ان نادرست بود و 8 بار 7 تای ان را اصلاح کردی و 6 بار عصبانی شدی و 5 بار بر سرم فریاد کشیدی و 4 مرتبه با لنگه دمپایی به دنبالم افتادی اما من باز هم پا پس نکشیدم و 3 مرتبه دیگر خواهش و تمنا کردم و بعد از ان هم بر در خانه تان 2 ساعت نشستم که تو 1 بار بگویی دوستت دارم.

پیرزن:بالاخره هم کار خودتو کردی.

پیرمرد:ما اینیم دیگه